جدول جو
جدول جو

معنی روزه خوار - جستجوی لغت در جدول جو

روزه خوار
کسی که در ماه رمضان روزه نمی گیرد
تصویری از روزه خوار
تصویر روزه خوار
فرهنگ فارسی عمید
روزه خوار
(مَ مَ دی دَ / دِ)
آنکه در ماه رمضان روزه میخورد و روزه نمیگیرد. مقابل روزه دار. (از ناظم الاطباء). روزه خور
لغت نامه دهخدا
روزه خوار
آنکه در ماه رمضان روزه نگیرد
تصویری از روزه خوار
تصویر روزه خوار
فرهنگ لغت هوشیار
روزه خوار
((~. خا))
آن که در ماه رمضان روزه نگیرد
تصویری از روزه خوار
تصویر روزه خوار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روزه دار
تصویر روزه دار
کسی که روزه گرفته، روزه گیر، صائم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرزه خوار
تصویر هرزه خوار
آنکه وقت و بی وقت هرجور خوردنی ای بخورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رشوه خوار
تصویر رشوه خوار
کسی که رشوه می گیرد، رشوه خور، رشوه گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریزه خوار
تصویر ریزه خوار
کسی که خرده ریزۀ ته سفره را می خورد، کنایه از نیازمند، محتاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزی خوار
تصویر روزی خوار
آنکه روزی می خورد، انسان یا حیوان که بهره و نصیب از رزق وروزی دارد
فرهنگ فارسی عمید
آنکه در مجالس سوگواری و عزاداری ذکر مصیبت امام حسین و کربلا می کند، کسی که کارش خواندن روضه است
فرهنگ فارسی عمید
(گُ / گَ بَ تَ / تِ)
رشوت خور. مرتشی. رشوت خوار. رشوه خور. رشوه گیر. رشوت گیر. (از یادداشت مؤلف). آنکه رشوه گیرد. پاره ستاننده. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به رشوه و مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ تَ / تِ)
خورندۀ گوشت کوفته شده. (ناظم الاطباء) ، دیوث. کسی که معاش وی از اعمال ناشایستۀ زنش بگذرد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). غلتبان:
یکیش خام طمع خواند و یکی بدنفس
یکی کلنگی گوید یکی چه خوزیخوار.
کمال اسماعیل
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ شُ)
غواص. غوطه خورنده. رجوع به غوطه و غوته شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
آنکه در آب غوطه خورد. فرورونده در آب. غوته خوار. غوطه خور. غوطه ور. سر به آب فروبرنده. رجوع به غوطه و غوته شود:
نگشتی به قلزم اگر غوطه خوار
نبودی به طوفان بدین اشتهار.
ملاطغرا (در مدح ذوالفقارخان از بهار عجم و آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ گِ رِ تَ / تِ)
ریزه خور. که خرده های ریز پس ماندۀ کسی را بخورد. ریزه خور:
درگاه سیف دین را نقد است خوان رضوان
ادریس ریزه خوارش و ارواح میده آور.
خاقانی.
جهد کن تا ریزه خوار خوان دل باشی از آنک
نسر طائر را مگس بینی چو دل بنهاد خوان.
خاقانی.
- ریزه خوار احسان یا نعمت یا انعام کسی، متنعم از نعمت و احسان وی. مرهون منت و احسان او: ریزه خوار خوان انعام توایم. (از یادداشت مؤلف). رجوع به ریزه خور شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ زَ دَ / دِ)
روزه خوار. رجوع به روزه خوار شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
روزی خوار. روزی خورنده: یکی روزی خواره بود و یکی روزی دهنده. (قابوس نامه). روزی آن است که روزی به روزی خواره دهی. (قابوس نامه). پیره زنی زن حاتم را گفت حاتم روزی چه مانده است گفت حاتم روزی خواره بود روزی ده اینجاست نرفته است. (تذکره الاولیاء عطار چ استعلامی ص 299). و رجوع به روزی خوار شود
لغت نامه دهخدا
(سُ /سِ تُ دَ / دِ)
مرتزق. (یادداشت مؤلف). مردم. خلایق. (شرفنامۀ منیری در ذیل روزی خواران). روزی خورنده. هریک از افراد آدمی:
گوید از دیدن حق محرومند
مشتی آب وگل روزی خوارش.
خاقانی.
وظیفۀ روزی خواران بخطای منکر نبرد.
(گلستان).
در بعض نسخه های گلستان بصورت مذکور است در نسخۀ چ فروغی ’وظیفۀ روزی’ است. مؤلف در فیشهای خود به ’وظیفۀ روزی خواری’ تصحیح قیاسی کرده است
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ خوَ / خُ)
روزه خوردن. عمل روزه خوردن
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ خوا / خا)
عمل روزه خوار. رجوع به روزه خوار شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
که بدی گوید آهسته. (یادداشت مؤلف). رجوع به ریزه خوانی شود
لغت نامه دهخدا
(رَهْ)
پرخور. بدخوراک. کسی که بدون رعایت تناسب و نظم غذا میخورد:
چون تنور ازنار نخوت هرزه خوار و تیزدم
چون فطیر از روی فطرت بدگوار و جانگزای.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
بوسه گیر. (فرهنگ فارسی معین) :
کند ترک می نرگس پرخمار
که از روی این گل شود بوسه خوار.
ملاطغرا (از آنندراج) ، جماعت مردم از یک خاندان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غوغای مردم و منه: بوش و بائش بطریق مبالغه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) :
دامن او گیر و از او جوی راه
تا برهی زین همه بوش و زمام.
ناصرخسرو.
چون گرگ در رمه آن بوش را به فنا آوردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول ص 58) ، طعامی است بمصر که از گندم و عدس ترتیب دهند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، مرد شوریده اخلاط. (منتهی الارب) (از آنندراج). فریاد اختلاط مردمان: ترکتهم هوشابوشاً، یعنی درهم آمیخته و شوریده گذاشت ایشان را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غوته خوار
تصویر غوته خوار
آنکه در آب غوطه خورد فرو رونده در آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوطه خوار
تصویر غوطه خوار
آنکه در آب غوطه خورد فرو رونده در آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمزه خوار
تصویر حمزه خوار
حمزه پرست، صوفی
فرهنگ لغت هوشیار
سوک گوی باز گوینده بخش های گوناگون (بوستان کشتگان) آنکه ذکر مصیبت امام حسین و وقایع کربلا و مصایب معصومان دیگر کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشوه خوار
تصویر رشوه خوار
آنکه رشوه گیرد پاره ستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوسه خوار
تصویر بوسه خوار
بوسه گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزی خوار
تصویر روزی خوار
مردم، خلایق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزه خواری
تصویر روزه خواری
آنکه روزه گرفته صایم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوزی خوار
تصویر خوزی خوار
کوفته خور، دیوث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشوه خوار
تصویر رشوه خوار
((~. خا))
رشوه گیر، کسی که رشوه دریافت می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روضه خوان
تصویر روضه خوان
((~. خا))
شخصی معمولاً در لباس روحانی که کارش خواندن روضه است
فرهنگ فارسی معین
سورچران، سوری، طفیلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد